اشاره: قرنهاست که بسیاری از شرقشناسان و اسلامشناسان غیرمسلمان، اعم از غربی و دیگران به ترجمه قرآن و پژوهش درباره قرآن پرداخته و درخصوص مصدر قرآن، جمع و تدوین قرآن، ادبیات و ساختار و معارف و محتوای قرآن و... نظریههای گوناگونی ابراز کرده و هزاران کتاب و مقاله منتشر کردهاند. در شماره پیش بخش نخست گفتگو با استاد کریمینیا از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینک بخش دوم و ادامه سخن:
یکی از فعالیتهای قرآنی مستشرقان، ترجمه قرآن است. لطفاً به اختصار به تاریخچه ترجمه آنها از قرآن اشاره نمایید.
درباره ترجمه قرآن و سابقهاش سخن بسیاراست؛ ولی من در اینجا به اجمال به آن میپردازم. یکی از نخستین تلاشهای غربیان در شناخت اسلام، ترجمه قرآن بوده است. در قرون وسطی وحتی بعد از آن، حجم زیادی از قرآن پژوهی غربیان را نفس ترجمه قرآن تشکیل و این امر تا حدود سالهای1800-1700 میلادی بسیار ادامه داشت. نخستینترجمههای کامل اروپایی به قرن دوازدهم برمیگردد، البته پیش از آن هم در قرنهای نهم، دهم و یازدهم میلادی، ترجمههای گزیدهای از قرآن به زبان یونانی و لاتینی انجام شد؛ اما نخستین ترجمه کامل از قرآن در قرن دوازدهم تهیه شده که پیشینه و تأثیرگذاریاش لازم به ذکراست.
در میانه قرن دوازدهم، یک راهب مسیحی به نام «پیرونرابل» ازیکی ازدیرهای فرانسه به نام «کلونی» به اسپانیا سفرمی کند و وضعیت مسلمانها و مسیحیانی را که در آنجا، زیرسایه حکومت اسلامی، زندگی میکردند، مشاهده میکند. او از اینکه مسیحیان درمحیط اروپای آن زمان، تحت حکومت اسلامی بودند، خشنود نبود و تصمیم میگیرد به مقابله فرهنگی با جهان اسلام حاکم دراروپا دست بزند. وقتی که برمی گردد، با تشکیل گروهی، به انتشار مجموعهای ازترجمه قرآن و ردیههایی علیه اسلام وقرآن همت میکند. این مجموعه به «مجموعه طلیطله» معروف است. «طلیطله» نام اسلامی یکی از شهرهای اسپانیاست؛ شهری که امروزه به تولدو معروف است. مجموعه طلیطله در واقع حاوی ترجمهای کامل از قرآن به زبان لاتینی بود بهعلاوه چندین رساله کلامی (مثل رساله یوحنای دمشقی در رد بر اسلام)، گزیده ومختصری از سیره پیامبر(ص) وهمچنین مقدمهای که خود پیرونرابل نوشته بود. او عربی نمیدانست؛ لذا گروهی را مأمور این کار کرد. مترجمی که در این کار سهم بسیاری داشت، کسی است به نام «روبرت کتونی». همچنین یکی دو نفر از مسلمانان اسپانیا هم دراین کار همکاری داشتند.
تصورکنید در 800 سال پیش که چاپ وانتشار وجود نداشت، حتی نسخه برداری ازچنین کتابی که در اروپای آن زمان کتاب گمراه کننده تلقی میشد، چندان راحت نبود؛ ولی با اجازاتی که پیر از مقامات کلیسا گرفته بود، نسخی از این کتاب را برای مبلغان مسیحی که در مرزهای اسلامی حضورداشتند، فرستاد تا آنها بتوانند ازمحتوای قرآن سر دربیاورند و هرچه بیشترنقاط ضعفی را که از اسلام تصور میکنند، بزرگ کنند و به مقابله با اسلام، به خصوص مقابله فرهنگی بپردازند.
این اثر درحال حاضر برای ما ارزش علمی ندارد؛ اما ازنظرتاریخی خیلی مهم است. این اثر سه چهار قرن بعد، یعنی قرن شانزدهم، به تلاش یک آلمانی به نام «تئودور بیبلیاندر» به صورت نسخه چاپی منتشرشد، البته همان زمان هم مقامات کلیسایی بسیارسختگیری میکردند وبلوایی در شهر«بازل» سوئیس به وجود آمد. مقامات مذهبی آنجا مدتها علیه مجوز انتشار این کتاب مقاومت کردند؛ اما سرانجام وساطت مارتین لوتر، بنیانگذار پروتستانیسم آن زمان، باعث شد مقامات با انتشارا ین کتاب موافقت کنند، البته با این شرط که به هیچ وجه درشهربازل توزیع نشود.
امروزه آن دسته از محققان غربی که زبان لاتینی میدانند و سابقه پژوهشهای قرآنی را در غرب میشناسند، معترفاند که این کتاب چیزی جز جهالت و بدفهمی وغرض ورزی برای کشیشها و مبلغان مسیحی بسیار قدیمی در اروپا به بار نیاورده و سبب شده است که حداقل سه چهار قرن بعد از خودش، ذهنیت غربیان درباره قرآن بسیارمنفی شود تا زمانی که غربیان دوباره همت کنند و به خود قرآن مراجعه کنند و به تحقیق وترجمه آن بپردازند.
مجموعه طلیطله بیبلیاندر تا سه قرن دست به دست میگشت و ترجمههایی براساس آن انجام میشد؛ یعنی کسانی که میخواستند ترجمه آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و هلندی انجام دهند، از ترجمه بیبلیاندر تأثیر مستقیم میپذیرفتند؛ مثلا مجموعه طلیطله عیناً به ایتالیایی ترجمه شد؛ یعنی کسی که به ایتالیایی ترجمه میکرد، عربی بلد نبود و همان متن مغلوط لاتینی را به ایتالیایی ترجمه میکرد. خندهدار و جالب این است که گاهی متنی به فرانسوی ترجمه شده و سپس متن فرانسوی به انگلیسی ترجمه شده است.
به هرحال با مروری بر تاریخچه مجموعه طلیطله در مییابیم که تا قرن هیجدهم، سایه بدفهمیهای قرون وسطایی بر مطالعات قرآنی درغرب افکنده بود.
در اواخر قرن هفدهم، یعنی درحدود سال 1690، ترجمه لاتینی دیگری درایتالیا و درشهر پادوا انجام شد. کشیشی به نام ماراچی ترجمه لاتینی دیگری انجام داد که از مجموعه طلیطله کاملتر و مستقلتر بود. ترجمه ماراچی هم دست کم در صد سال اول، دست به دست، به زبانهای دیگرترجمه شد. این ترجمه کمی اصلاح شدهتر و بهتر بود؛ اما باز در فضای قرون وسطی فراهم شده بود ومغلوط وهمراه با بدفهمی و غرض ورزی بود.
این دو ترجمه طلیطله و ماراچی فضای کلی ترجمههای اولیه غربیان را به زبانهای دیگر اروپایی سمت و سو داد؛ اما در قرن نوزدهم که دانشگاهها شکل گرفتند و تحقیقات جدیدتری انجام شد و عربی دانی ترویج یافت، ما شاهد رویکرد جدیدی درترجمه قرآن هستیم؛ رویکردی که از مجموعه طلیطله و ترجمه ماراچی فاصله گرفته و خودش مستقلا به ترجمه قرآن اقدام میکند. ما دست کم درزبان روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی ترجمههای جدید و مستقلی داریم.
در زبان انگلیسی از نیمه دوم قرن نوزدهم، دوسهترجمه مستقل دیگر به قلم کسانی مثل ویلیام میور، پالمرو رادول انجام شد. تا آن زمان خود مسلمانها هیچ ترجمه قرآنی انجام نداده بودند. از اوایل قرن بیستم، یعنی حدود 1905 و 1906، مسلمانها و به ویژه مسلمانهای شبه قاره به ترجمه قرآن روی آوردند. در واقع همه ترجمههای مسلمانان در زبانهای اروپایی به قرن بیستم بازمیگردد و جالب است که برخی از همین نخستین ترجمهها توسط فرقه قادیانی یا احمدیه انجام شده است؛ دستهای از مسلمانان هند که پیرو فردی به نام غلام احمدخان هستند و در قادیان هند شکل گرفتند و از آنجا به همه دنیا تبلیغ و مهاجرت کردند و سلسله تشکیل دادند. قادیانیها خودشان را مسلمان میدانستند و یکی از راههای تبلیغ مذهبشان را ترجمه قرآن میدانستند؛ مثل ترجمه غلام احمد فرید و ترجمه مولانا محمدعلی لاهوری.
وقتی مسلمانها به ترجمه انگلیسی دست زدند، همزمان بود با پایان جنگ جهانی اول و بر سر کار آمدن ترکهای جوان در ترکیه و به خصوص اصلاحات خاصی که مصطفی کمال پاشا در ترکیه انجام داد. درآن زمان حتی اذان را به ترکی میگفتند و بخشهایی از نماز را به ترکی میخواندند، ترجمه قرآن هم مزید بر علت شد و بسیاری از علمای الازهر بر سر این موضوع، موضع گرفتند. در دهه بیست و سی میلادی در فلسطین، سوریه، شامات ومصر رسالهها و کتابها و ردیههای فراوان موافق و مخالفی که علیه ترجمه قرآن نوشته شد، موضوعش همین بود؛ یعنی به دلیل این بود که اولا آتاتورک میخواست زبان عربی را از فرهنگ ترکها خارج کند و سعی میکرد قرآنهای ترکی چاپ کنند و اذان را ترکی بگویند و... از طرف دیگر، ترجمه مسلمانها، به خصوص فرقه قادیانی، در همه جا منتشرمی شد؛ مثلا مولانا محمدعلی لاهوری ترجمهاش را در انگلستان چاپ کرد وسعی کرد آن را وارد قاهره کند و حتی از الازهر تأییدیه بگیرد؛ ولی به عکس آن منجرشد و در آنجا فتاوای بسیاری علیه این موضوع صادر شد. در ابتدا موضعگیری سفت و سختی علیه موضوع ترجمه قرآن شد و گفته شد قرآن نباید ترجمه شود؛ چون این کار بدعت است! البته همان موقع هم کسانی مثل محمدفرید وجدی ترجمه قرآن را تأیید میکردند. این دعواها ادامه داشت؛ اما چندین دهه بعد (دهههای پایانی قرن بیستم) همان الازهر که روزی موضعگیری شدیدی علیه ترجمه قرآن میکرد، به ترجمه قرآن اقدام کرد و همچنین برخیترجمههای دیگر را نیز تأیید کرد.
اگر در این دوره به ترجمه قرآن مستشرقان هم نگاه کنیم، متوجه تحول میشویم؛ یعنی میبینیم در قرن بیستم فعالیتهای قرآن پژوهی رونق بیشتری گرفته، علوم دقیقتر شده، محققان با دانشهای بیشتری آشنا شده و تحقیقات نتایج جدیدتری داده و همه اینها درترجمههای قرآن تأثیر گذاشتهاند و باعث شدهاند ترجمهها روانتر شود و اغلاط علمیاش خیلی کمترشود. اما ما به هیچ وجه نباید انتظار داشته باشیم ترجمهای که یک اسلامشناس مسیحی یا یهودی در قرن بیستم انجام داده، عینا مثل ترجمهای باشد که یک مسلمان اهل سنت در مصر یا هندوستان انجام داده است. مسلماً میتوان تفاوتهای زبانی وحتی محتوایی بسیاری بین ترجمههایی که اروپاییها در قرون وسطی انجام دادند، مشاهده کرد. از ترجمههای بسیار معروف انگلیسی مستشرقان در قرن بیستم میتوان به ترجمه آقای ریچارد بل اشاره کرد که مقدمهاش را بر ترجمه قرآن به صورت یک کتاب مستقل چاپ کرده وبه فارسی هم ترجمه شده است. ترجمه دیگر از آقای آرتور آربری - استاد دانشگاه کمبریج- است که ترجمهاش در ایران چندین بار تجدید چاپ شده است. ویژگی ترجمه او این است که به ادبیات قرآن، به خصوص در سور مکی، توجه بسیاری کرده است، او به جای آوردن جملات بسیار بلند توضیحی سعی کرده بسیار موجز و آهنگین، سورههای قرآن را ترجمه کند.
ترجمههای مسلمانها هم در دورههای جدید فراوان شد و خیلی ورود پیدا کرد. ترجمههای کسانی مثل پیکتال که یک مسلمان انگلیسی است یا عبدالله یوسف علی که اوهم یک مسلمان هندی است، آنقدر تجدید چاپ شده که در واقع هر مسلمان انگلیسیزبانی حداقل در عمرش به یکی از این دو ترجمه رجوع کرده است. شاید درحال حاضر، تعداد ترجمههای کامل قرآن به انگلیسی، به حدود 70 یا 80 عنوان برسد؛ البته غیر از ترجمههای گزیده.
ترجمههای ممتاز قرآنی مستشرقان کدامند؟
ما هرچه که جلوتر آمدیم، ترجمههای بهتری پیدا کردیم. در دورههای اخیر با ترجمههای انگلیسی بسیارخوبی مواجه هستیم؛ مثلاترجمه پیکتال که حدود سالهای 1930 و 1935 چاپ شد، نثر بسیار کهنی داشت و از الگوهای کتاب مقدس انگلیسی پیروی میکرد. این باعث میشد انگلیسی زبانهایی که اهل خواندن و کتاب و دفتر نبودند، نتوانند به راحتی از این زبان کهنه ترجمه پیکتال استفاده کنند. بنابراین امروزه هر مترجمی که به ترجمه قرآن دست میزند، دیگر از سبک او پیروی نمیکند و ما از این نظر با رشد و تکاملی مواجه هستیم. البته ترجمه پیکتال را چندین نفر بازنگری کرده و سعی کردند از نظرسبکی و زبانی به زبان امروزی درآورند.
از طرف دیگر همچنان که در سؤال قبل گفتم، حوزه تحقیقات و ترجمههای قرآنی مسلمانان و غیرمسلمانان در دو دهه اخیر، چندان از هم جدا نبوده، به خصوص آثاری که در غرب منتشر میشود؛ مثلا امروزه ترجمههای بسیار مهم و معروف قرآن به دست آقای محمد عبدالحلیم چاپ شده که انتشارات دانشگاه آکسفورد آن را چاپ کرده است. انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 2004، ترجمهای از قرآن منتشرکرد که یکی از استادان مسلم مطالعات اسلامی در غرب آن را انجام داده بود. او کسی است که بیشتر عمر آکادمیکاش را در دانشگاههای غربی و در تماس مستمر با غربیان و مسلمانان گذرانده بود. او فارغالتحصیل الازهر است و در دانشگاه لندن تدریس میکند. بنابراین ما با یک مسلمان از یک نقطهای دور افتاده در محیط اسلامی بسته مواجه نیستیم. بسیاری از این ترجمهها با ذهنیتی که مسلمانان در فضای غربی پیدا کردهاند، به وجود آمده است؛ مثلا جدیداً آقای طریف خالری در آمریکا ترجمهای منتشر کرده است. طریف خالری فلسطینی است؛ ولی سالها در غرب زندگی کرده است و پرسشها، دغدغهها و مسئلههای امروزیی را که غربیان در برخورد با قرآن دارند، میشناسد. بنابراین ترجمهای که او انجام داده، سمت وسو و زبان و ذهنیت امروزی خوانندگان غربی را در نظر دارد.
حقوق بشر، آزادی، حق انتخاب دین، جهاد، حق زنان و... موضوعاتی هستند که در دهه گذشته برای بسیاری از کسانی که میخواهند به سراغ اسلام بیایند و با قرآن روبرو میشوند، پرسش ایجاد می کند و همه آثار برخی افراد (از جمله قرآن) متوجه آن سؤالات است؛ مثلا خانم لاله بختیار یک نویسنده ایرانی آمریکایی است که سازمان تبلیغات اسلامی بسیاری از آثار و ترجمههایش را در اوایل انقلاب منتشر میکرد. وی در سال 2005 درآمریکا، ترجمهای از قرآن به زبان انگلیسی منتشر کرد، مهمترین ویژگی ترجمه او این است که به خواننده غربی میگوید اسلام دین خشونت و زدن و بردن نیست، اسلام به زنان خیلی احترام میگذارد.
ما با انبوهی از ترجمههای جدید مواجه هستیم که برای جواب دادن به پرسشهایی شکل گرفتهاند که غربیان یا خوانندگان بیطرف درذهن شان به وجود میآید. از طرف دیگر گاهی اوقات، انسان حس میکند مترجمان این قرآنها از دانش زبانی اولیه درترجمه قرآن برخوردار نیستند. بنابراین ما با یک طیف یا یک اثر به عنوان ترجمه ممتاز روبرو نیستیم و هر ترجمهای برای قشر خاصی انجام میگیرد؛ مثلا ممکن است ترجمه ایروینگ را که به انگلیسی روزمره آمریکایی است، یک خواننده آمریکایی که اهل ادب و شعر و متون شاهکار انگلیسی است، اقناع نکند. او ترجمه بسیار فرهیخته مسجع و آهنگین وشاعرانه را دوست دارد و چنین ترجمهای برایش ممتاز است. به عکس، یک خواننده عمومی وقتی میخواهد قرآن را بخواند، نیازی ندارد که با یک اثر شاهکار ادبی از نظر زبانی مواجه باشد، بلکه فقط میخواهد محتوا را بفهمد و اصلا دغدغه زبانی ندارد.
بنابراین ما با تنوع ترجمه، برای خوانندگان مختلف و در دورههای مخلتف، مواجه هستیم؛ لذا من نمیتوانم ترجمههای ممتاز قرآنی را بیان کنم. فقط در اینجا اشاره میکنم که یکی از ترجمههای بسیارخوب انگلیسی که شیعیان نوشتهاند، ترجمه علی قلی قرائی است که مرکز ترجمه قرآن با همکاری کالج اسلامی لندن آن را منتشر کرده است. این ترجمه از بسیاری جهات ترجمه معیار و استانداردی به حساب میآید. اگرچه فوقالعادگیهای ادبی ندارد؛ یعنی زبان خیلی شاعرانه ندارد؛ اما از نظر زبان انگلیسی پختگی خاص خودش را دارد و از نظر محتوا هم به دلیل نظارتهایی که برخی از محققان ایرانی برآن داشتهاند، نسبت به ترجمههای دیگر شایسته تأمل بیشتری است.
یکی از بحثهای مهم علوم قرآنی، جمع و تدوین قرآن است. نظر مستشرقان در این باره چیست ؟
موضوع جمع و تدوین قرآن از زمانهای قدیم درکتابهای علوم قرآنی مسلمانان مطرح بوده و مجموعه روایات رایج معروفی درباره آن گزارش شده است که حکایت میکند بعد از رحلت پیامبر(ص)، مسلمانها پارههای مختلف قرآن را در اختیار داشتند؛ اما هیچ وقت یکجا گردآوری نشده بود. کشته شدن برخی مسلمانها در جنگهای رده یا علیه مرتدها در عهد خلیفه اول، سبب شد بعضی نگران شوند که مبادا بر اثر گذشت زمان، قرآن از حافظه و اختیار مسلمانان خارج شود؛ لذا کسانی را مثل زیدبن ثابت به جمع و تدوین قرآن مامور کردند. زیدبن ثابت قرآن را از افراد و جاهای مختلف گردآوری کرد و سپس به دست خلیفه سپرد که بعد از رحلت او به خلیفه دوم و سپس به دخترش رسید. البته در زمان خلیفه سوم قرائتهای مختلف قرآن سبب بروز مشکلاتی شد و این مشکلات را خلیفه با توحید مصاحف حل کرد؛ یعنی همه مصاحف مختلف را جمعآوری کرد و سوزاند و مصحفی واحد براساس قرائت قریش و مکیان فراهم آورد.
این داستان معروف روایات جمع قرآن درعصر خلیفه اول و سوم است که اغلب مسلمانها در زمانهای قدیم، آن را در متون خودشان آوردهاند یا دست کم میتوان گفت مفسران شیعه در این مورد سکوت کردهاند و مطلب زیادی نقل نکردهاند. در دورههای اخیر، در میان مسلمانان دیدگاههای دیگری هم مطرح شده است که از جمله دیدگاه آیتالله خوئی است. ایشان در کتاب البیان تمام روایات جمع قرآن را در زمان خلیفه اول و سوم، از نظر تاریخی مردود، و قرآن را گردآوری شده در زمان پیامبر اکرم(ص) میدانند.
مسئله جمع و تدوین قرآن در میان غربیان، از همان زمان قدیم مطرح بوده و آنها همیشه با دید انتقادی به این روایات نگاه میکردند؛ مثلا نولدکه روایات جمع و تدوین در زمان خلیفه اول و سوم را به طور دقیق و مفصل بررسی میکند و میگوید گزارش این روایات با مشکلاتی مواجه است و ما نمیتوانیم این روایات را بپذیریم؛ اما گزارش جمع و تدوین قرآن در عصر خلیفه سوم و توحید مصاحف تا حدی قابل قبول است.
انتقادات درباره گزارشهای جمع و تدوین کمابیش وجود داشته و اگر بخواهیم یک دستهبندی کلی انجام دهیم، محققان غربی به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته کسانی که در همین گزارشها غور و تفحص میکنند و بعضی ازآنها را از نظر تاریخی میپذیرند و بعضی را رد میکنند. دسته دوم کسانی هستند که کل روایاتگزارش کننده تاریخ جمع و تدوین قرآن را مردود میدانند و مجموعه قرآن را فراهم آمده در یک زمان و به دست یک نفر نمیدانند و معتقدند این متنی است که در درازمدت تکامل یافته و روزگاری گذرانده تا به این متن نهایی و رسمی و قانونی تبدیل شده است!
در اینجا باید به این نکته هم اشاره کنم که عدهای از غربیان معتقدند متن قرآنی که امروزه در اختیار ماست، گردآوریشده در عصر پیامبر(ص) است. کسانی مثل جان برتون، در عین اینکه گزارشهای جمع و تدوین قرآن خلیفه اول را نمیپذیرند، همه آن روایات را از نظر تاریخی مردود دانسته و مجموعه کل قرآن را (چیزی که امروزه بین الدفتین به نام مصحف قرآن در اختیار ماست) به زمان پیامبر اکرم(ص) نسبت میدهند.
یکی دو سال پیش، مقالهای از موتسکی (یکی از محققان غربی) منتشر شد که من آن را ترجمه کردم و در مجله هفت آسمان چاپ شد. این مقاله درباره جمع و تدوین قرآن و بازنگری در دیدگاههای غربیان است. نویسنده درآن مقاله نشان میدهد غربیانی را که در بررسی منابع اسلامی، موضع رادیکال گرفتند وسعی کردند نشان دهند که گزارشهای اسلامی در بیان تاریخ جمع و تدوین قرآن بسیار جدید است و هیچ کدامشان نمیتوانند تاریخ خیلی قدیم را (در زمان پیامبر اکرم یا خلیفه اول و سوم) به طور دقیق نشان دهند.
در سالهای اخیر، با انتشار کتابی به قلم کریستف لوکسنبرگ، مسئله جمع و تدوین قرآن و پیدایش و تکمیل متن قرآن یا خاستگاه قرآن، با مسئله زبان قرآن پیوند بسیار عجیبی خورده است. در سال 2000م، کتابی از همین نویسنده منتشرشد به نام قرائت آرامی - سُریانی از قرآن. نویسنده در این کتاب بیان داشته محققان مسلمان یا عالمان اسلامی تلاش کردهاند بسیاری از بخشهای قرآنی را که امروزه در اختیار ماست، به عربی بخوانند و برای ما توضیح دهند که این تلاش آنها عبث و بیهوده است. بسیاری از کلماتی که در قرآن به کار رفته، ریشههای سریانی دارد؛ زیرا سریانی یکی از زبانهای فرهنگی رایج در آن عصر بوده و واژگانش به عربستان وهمه جا صادر شده و وجود داشته؛ بنابراین در قرآن هم ازآنها استفاده شده است، مثل بسیاری از واژههای اروپایی که ما امروزه آنها را به راحتی در زبان فارسی به کار میبریم و حواسمان نیست که آنها اروپاییاند. در قرون اول ودوم هجری، مسلمانان وبه خصوص لغویان این واژهها را در کتابهای لغت، غریب القرآن و مفردات وارد کرده و معنا میکردند. آنها به دلیل اینکه اصرار داشتند تمامی این واژهها را عربی بخوانند و عربی معنا کنند (ریشه عربی برایشان پیدا کنند)، اشتباه کرده و معنای برخی عبارات قرآن مشکل و معضل شده است. کریستف لوکسنبرگ سعی میکند نشان دهد که همه این واژهها سریانی هستند و اگر ما آنها را سریانی بخوانیم، معنی قرآن خیلی روشن میشود و نیازی به این همه پیچیدگی وجود ندارد.
ادعای لوکسنبرگ خیلی بزرگ است. او مدعی است در حدود یک سوم قرآن از زبان سریانی گرفته شده است. این ادعا در میان غربیان هم تا این حد پذیرفته شده نبوده و نیست.
اما طرح مسئله تأثیر زبانهای دیگر، ازنظر تاریخی در زبان قرآن در کتاب لوکسنبرگ سبب شد، در کنفرانسها، مقالات و کتابهایی که در در دهه اخیر در غرب منتشر میشود، مسئله جمع و تدوین قرآن پیوند بسیار محکمی با موضوع زبان قرآن بخورد؛ یعنی کسانی که میخواهند درباره جمع و تدوین قرآن، پیدایش و تکوین نهایی متن قرآن تحقیق کنند، مجبورند به مسئله زبان قرآن، نوع زبان قرآن، تأثیر زبانهای دیگر بر زبان قرآن و حتی خط قرآن بپردازند.
در همین سال 2008، انتشارات راتلج در انگلستان، کتابی را منتشر کرده به نام قرآن در بستر تاریخیاش. انسان فکر میکند که این کتاب درباره تاریخ قرآن است، اما در واقع این کتاب مجموعه چهارده پانزده مقاله است از نویسندگان و محققان مختلف.
وقتی شما این کتاب را میخوانید، مشاهده میکنید 80 درصد محققانی که در این کتاب مشارکت کردهاند، ذهنشان درگیر پرسش لوکسنبرگ است؛ یعنی پرسش از زبان قرآن؛ پرسش از اینکه تأثیر زبانهای دیگر در زبان عربی قرآن در عصر نزول چقدر بوده است؟!
منبع: دوشنبه ۱۷ فروردین 1388، ۱۰ ربیع الثانی1430، ۶ آوریل 2009، شماره ۲۴۴۳۵
نظرات